دهی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان، در 12 هزارگزی غرب رفسنجان و 7 هزارگزی شمال جادۀ رفسنجان به یزد، در جلگۀسردسیری واقع است و 320 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و پسته و پنبه و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان حومه بخش خاش شهرستان زاهدان، در 3 هزارگزی شمال خاش و یک هزارگزی شرق راه زاهدان به خاش، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان، در 12 هزارگزی غرب رفسنجان و 7 هزارگزی شمال جادۀ رفسنجان به یزد، در جلگۀسردسیری واقع است و 320 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و پسته و پنبه و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان حومه بخش خاش شهرستان زاهدان، در 3 هزارگزی شمال خاش و یک هزارگزی شرق راه زاهدان به خاش، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی. (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چو نوشین باده را در پرده بستی خمار بادۀ دوشین شکستی. نظامی
نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی. (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چو نوشین باده را در پرده بستی خمار بادۀ دوشین شکستی. نظامی
عسل و شربت دادن، و کنایه از لذت بخشیدن و کام دادن و کامروا و محظوظ و بهره مند گردانیدن: یکی را دهد نوش از شهد و شیر بپوشد به دیبا و خزّ و حریر. فردوسی. روان را همی لعلشان نوش داد بیاورد و یکسر به شیدوش داد. فردوسی. چو مستم کرده ای مستور منشین چو نوشم داده ای زهرم منوشان. حافظ
عسل و شربت دادن، و کنایه از لذت بخشیدن و کام دادن و کامروا و محظوظ و بهره مند گردانیدن: یکی را دهد نوش از شهد و شیر بپوشد به دیبا و خزّ و حریر. فردوسی. روان را همی لعلشان نوش داد بیاورد و یکسر به شیدوش داد. فردوسی. چو مستم کرده ای مستور منشین چو نوشم داده ای زهرم منوشان. حافظ
دعایی) دعائی است نوشنده را، (یادداشت مؤلف)، گوارا باد، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، عبارتی که در بزم باده، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و ’به سلامتی’ گوید و بنوشد، گویند، نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود!: وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد، منوچهری، گر نمکش هست بخور نوش باد ورنه ز یاد تو فراموش باد، نظامی، نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد، حافظ
دعایی) دعائی است نوشنده را، (یادداشت مؤلف)، گوارا باد، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، عبارتی که در بزم باده، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و ’به سلامتی’ گوید و بنوشد، گویند، نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود!: وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد، منوچهری، گر نمکش هست بخور نوش باد ورنه ز یاد تو فراموش باد، نظامی، نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد، حافظ